کافه سوژه

فرهنگی ، اجتماعی

کافه سوژه

فرهنگی ، اجتماعی

شما که غریبه نیستید !

  • شما که غریبه نیستید !
فیلم دوست داشتنی طعم گیلاس سکانسی دارد که یکی از اهالی روستا به همایون ارشادی می گوید : تو دلت به چیه اینجا خوشه و ارشادی گیلاسی را از درخت می کند مزه می کند و می گوید : به طعم همین گیلاس .
دوازده سیزده ساله که بودم یکی از بچه های اقوام پرسید : مامان یعنی چی ؟ منظورش این بود که مامان چه معنی می تواند داشته باشد ، البته که در آن سن و سال هیچ جواب درست و درمانی نداشتم بدهم ، گفتم : خب کسی که تو رو بدنیا آورده ، چی شده گذاشتن مامان نمیدونم ، برو از مامانت بپرس . چند سال بعدتر یکی از رفقای نه چندان نزدیک پرسید : چرا بندرعباس رو دوست داری ، از آن سوال هایی که قیافه ی ساده و غلط اندازی دارد اما پدر آدم در می آید جوابی برایش دست و پا کند که هم قانع کننده باشد هم بعدن مجبور نباشد به تاریخ پاسخگو باشد . سوالش چیزی شبیه مامان یعنی چه بود ، هرچقدر فکر کردم دلیل شاهکاری به ذهنم نرسید ، به همین پاسخ های کلیشه ای کفایت کردم و گفتم : بالاخره سرزمین مادری ست ، همه تقریبن همدیگر را می شناسیم ، فضا خودمانی تر است ، دریا داریم و چه و چه ! همین اواخر یکی از رفقای اینبار صمیمی پرسید : تو کشورت رو دوست داری ؟ گفتم : همچی میگی انگار تو از یه جا دیگه اومدی ، گفتم بله ، بله ام شل نبود و به جان عزیزم راست گفتم ، ما یا لااقل من هنوز هم برای فهم برخی حرفهایم قسم می خورم ،  قسم که بخورم نصف راه را رفته ام ، چیزی در مایه های ضمانت نامه است .
در این سالها کمی مطمئن ترم برای همه دوستش دارم ها ، لااقل خودم را راضی می کند که چرا می توانم چیزی را دوست داشته باشم ، همه ی پاسخ هایم قانع کننده است ، لااقل برای خودم ، روزی با همان دوستی که سالها پیش از من پرسید چرا بندرعباس را دوست داری قول و قرار گذاشتم برویم لب دریا ، حوالی هشت شب ، ساعتی که می دانستم مردم بیشتری هستند ، رفتیم لبه لب دریا ، گفتم : گوش کن ، چی می شنوی ؟ گفت : صدای دریا گفتم : اون که بعله ، دیگه ، کمی فکر کرد ، خودم پیش دستی کردم و گفتم : اون صدای دور مردم رو نمی شنوی ، صدای اون چندتا بچه رو که معلوم نیست دارن چی می گن ، و مهم هم نیست چی می گن ، همین که یه عده آدم دور همن و به هر دلیل احتمالن ساده ای خوشحالن ، من بخاطر همین لحظه بندرعباس رو دوست دارم .
عکس : شادی آفرین آرش

در ستایش یک ژورنالیست مادرزاد !

http://s3.picofile.com/file/7481969137/200236_1934090194763_7283671_n.jpg
  •  در ستایش یک ژورنالیست مادرزاد !
  • برای مـحمد ذاکـری

درباره ی اندرو ساریس مهمترین منتقد و ژورنالیست سینمای جهان که البته مدتی ست فقید شده گفته اند  او وقتی از فیلمی تمجید می کرد بی شک آن فیلم از فروش بالایی برخوردار می شد و یا اگر کارگردانی را ستایش می کرد بر اعتبار کارگردان مذکور افزوده می شد . درباره ی پیتر فیلیپس مهمترین اقتصاد دان دنیا و مقاله نویس مهمترین نشریات اقتصادی دنیا گفته اند وقتی او نظریه تازه ای را مطرح می کند برایش سر و دست می شکنند و کافی ست او موضوعی را به نقد بکشد جنجالی به پا می شود که نگو و نپرس.درباره فرید ذکریا یکی از بانفوذترین روزنامه نگاران آمریکا نوشته شده وقتی از یک نامزد ریاست جمهوری حمایت می کند بدون شک آن شخص از رای بیشتری برخوردار می شود. اما در  کشور خودمان نیز عادل فرودوسی پور فعلن بانفوذترین چهره رسانه ای است آنقدر که می تواند بخاطر وجه ی مردمی اش و به واسطه ی فوتبال زیرکانه مهمترین مسائل روز کشور را مطرح کند و تحسین عمومی را بر بینگیزد. مقصود از این مقدمه بررسی میزان نفوذ مفسران و تحلیل گران بر مسائل مختلف جامعه در مقیاس مختلف است.

نوشتن درباره ی یک شخصیت آنهم کسی که خود پیوسته می نویسد و چه خوب هم می نویسد بی تردید کار دشواری ست . نوشتن درباره یک تحلیل گر مسائل اجتماعی و فرهنگی ، با نگاهی تیزبینانه ، آنطور که دیگران نمی بینند ، آنقدر که گاهی یک مسئله به ظاهر پیش پا افتاده به مهمترین مسئله ی روز  این جغرافیا تبدیل می شود آنهم در فضای ستایشگرانه و کپی پیستی نشریات محلی که عاری از هیچگونه تحلیل ، تفسیر و موضعی است. سردبیر هفته نامه سابق لاتیدان ، سردبیر یکی از سالنامه های دهه هشتاد صبح ساحل ، ستون نویس سابق روزنامه صبح ساحل و چند نشریه محلی دیگر ، مدیر فعلی وبلاگ لاتیدان و استاد دانشگاه ،  محمد ذاکری، او یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین وبلاگ نویسان این سالهای هرمزگان است.اما پرسش اینجاست : چرا ذاکری با این میزان تسلط و تعمق  به مسائل پیرامون از حضور در صفحات نشریات محلی گریزان است ؟ چرا جراید بی رمق هرمزگان میلی برای استفاده از او ندارند ؟ چون ذاکری منتقد به جریان است و منتقدان نمی توانند جایی در رسانه های رسمی داشته باشند.

اما در شرایط کنونی  محمد ذاکری به دور از هیاهو و مناسبات مرسوم رسانه ها از لای اخبار رسمی و غیر رسمی کشور  سوژه هایش را انتخاب و پرداخت می کند آنگونه که عمومن مطالبش جریانی با طول موج های گوناگون ایجاد می کند و مخاطبانش را به واکنش وا می دارد و گفتمانی ایجاد می شود .پرسش آخر اینکه چرا رسانه های ما ، شبه تحلیل گران ما و روزنامه نگاران ما قدرت ایجاد چالش را ندارند ، محافظه کاری ، عدم تسلط یا باید ربطش داد به مسائل ژنتیک ، آیا نمی شود با حفظ مناسبات اخلاقی ، عدالت و استقلال فکری اعلام موضع کرد ، کاری که ذاکری خوب از پسش بر می آید ، اگر نه که لابد ذاکری مادرزاد ژورنالیست است و چه خوب .

عکس : حسن بردال

 

کاپوچینو با لباس کارمندی

http://s1.picofile.com/file/7481197090/s_b_k.jpg
  • کاپوچینو با لباس کارمندی !
  • احتمالن تا بحال به دوران طلایی فکر کرده اید ، در دوره ی طلایی همه چیز در حد اعلاء مطلوب ، تاثیرگذار و رضایت بخش است ، مانند  دوره ی طلایی یک کشور ، دوره ی طلایی یک تیم ، دوره ی طلایی سینما ، دوره ی طلایی رسانه ها ، دوره ی طلایی فلان نشریه ، دوره ی طلایی بهمان شخصیت ، دوره ی طلایی تئاتر یا عکاسی و یا دوره ی طلایی یک تفکر خاص . دوران طلایی عمومن حسرت برانگیزند آنگونه که  اگر تجربه اش  کرده باشیم حسرتمان عمیق تر و دردناک تر می شود. در میان همه ی این ادوار  ، هرمزگان هم یک دوره طلایی را پشت سرگذاشته است، دوره طلایی وبلاگ ها و وب نویسان ، نسل نویسای دغدغه مند ، برآمده از تفکر حاکم دوره ی اصلاحات ، همان آزادی بیان سابق ، درست در وفور رسانه ها بود که عده ای تصمیم گرفتند از امکان سهل الوصول و رایگان بلاگ ها استفاده کرده  و عقایدشان را به اشتراک بگذارند ، هرچند که نسل طلایی وبلاگ نویسان سن و سالشان اجازه ی اظهار نظر ،تحلیل ، کند و کاو در دوران اصلاحات را نمی داد اما همان ها به اقتضای رشد فکری و سنی در دولت پس از اصلاحات تصمیم به ارائه دیگاهشان  گرفتند و به گواه اهالی رسانه و روشنفکران تاثیر غیرقابل کتمانی بر اتفاقات پیرامون خود گذاشتند و آن را به چالش کشیدند ، عمر نسل طلایی زودتر آن چیزی که فکرش را می کردیم سر آمد و همه سرآزیر دنیای آکوستیک فیسبوک شدند .
  • اما از میان وبلاگ های نسل طلایی " کاپوچینو با طعم پاییز" به مدیریت بهروز عباسی با رویکرد فرهنگی ، اجتماعی اش همچنان سرپاست ، کاپوچینو در این سالها بیش از آنکه یک تحلیل گر وقایع فرهنگی باشد یک خبررسان بوده است ، البته که در این وانفسای رسانه ای تنها منبع اخبار فرهنگی بوده است و از این حیث قابل تحسین است.اینکه کاپوچینو توانسته دوام بیاورد هم قابل تقدیر است اما عامل این استمرار چیست ؟ شاید پاسخ ها این باشد : کاپوچینو هیچگاه به سمت وقایع چالش برانگیز نرفته است ، کاپوچینو کمی تا نسبتی یک رسانه محافظه کار است ، کاپوچینو می خواهد یک مصلح باشد و کمتر خود را در مجادلات قرار دهد ،کاپوچینو اهل جریان سازی نیست ، کاپوچینو موضع ندارد ، یا اگر موضعی هست استحکام لازم را ندارد . در کنار همه ی این احتمالات میتوان کاپوچینو را اینطور تصور کرد : یک کارمند آرام  رسانه های فرهنگی که میخواهد بدون اینکه لباس یک یاغی را بپوشد آسته برود و آسته بیاید و تاثیراتش قطره چکانی باشد.
  • اما باید برای کاپوچینو و صاحبش بخاطر این پنج سال بودن ، استمرار و آگاه سازی ایستاد.
http://s3.picofile.com/file/7481305585/c_f.jpg
  • پیشنهاد کافه "فیلم" : روزی روزگاری در آناتولی
  • تا پیش از دیدن این فیلم هنوز به سینمای آمریکا ، البته سینمای مستقل آمریکا ، وفادار بودم اما "نوری بیلگه جیلان" ترک تبار با درام جنایی اش کاری کرد که فکر می کنم فعلن مهمترین فیلم تاریخ سینما همین فیلم است.